بررسی حدیث «لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان…» و سوء استفاده عرفا و متصوفه از آن



پیرو کلام امیرعوالم خلقت اعرف الحق تعرف اهله

بررسی حدیث «لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان…» و سوء استفاده عرفا و متصوفه از آن

بررسی حدیث «لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان…» و سوء استفاده عرفا و متصوفه از آن

کوتاه نگاری هایی درباره فلسفه وعرفان (۱۰) - مهدی نصیری – با اندکی تغییر و اضافات

 

 

میرزای قمی رحمة الله علیه : سَلّمنا که اسرار انبیا و ائمّه آن باشد که شما می گویید، لکن امر کرده اند به کتمان اسرار ایشان و نهی کرده اند از افشای آن ها در کمال تأکید. پس این فریاد کردن های این جماعت و این سخن ها را در میان مردم عوامّ گفتن، بلکه دشمنی با ایشان است؛ چنان که احادیث بسیار دلالت دارد بر حرمت افشای اسرار. و من هر چند قبول ندارم که آن اسرار این باشد که این جماعت می گویند؛ لکن اگر همین باشد که این ها می گویند، پس جواب امامهای خود را چگونه می دهند که ایشان گفتند: پنهان کنید، و این ها افشا می کنند؟

 

 

از جمله مستمسک های اهل فلسفه و عرفان برای اثبات مطلوبیت این دو مسلک، روایتی از امام سجاد علیه السلام است که فرمود:

لوعلم‌ ابوذر ما فی‌ قلب‌ سلمان‌ لقتله‌ (۱)

ـ اگر ابوذر بر آنچه‌ در دل‌ سلمان‌ بود اطلاع‌ می‌یافت‌، او را می‌کشت‌.

حقیقت این است که از این روایت تنها این مطلب استفاده می شود که بعضی از انسانها ظرفیت تحمل شنیدن و دانستن برخی معارف عالی را ندارند و در مقابل برخی دیگر از چنین ظرفیتی برخوردارند اما این ادعا ‌که‌ مقصود از آن‌ معارف‌ بلند و عالی‌ای‌ که‌ برخی‌ طاقت‌ و استعداد دریافت‌ آن‌ راندارند، از سنخ معارف‌ فلسفی‌ و یا عرفانی‌ یونانی‌ و مثلا نظریه وحدت وجود و دیگر نظریات فلسفی و عرفانی است‌، نیاز به دلیل دیگری دارد و این روایت نمی تواند مثبت آن باشد.

 

این مساله که عده ای به جای پاسخ به سوالات و آوردن دلیل بر ادعاهای خود ، به مخالفان میگویند که شما حکم ابوذر در این روایت را دارید بسیار خطرناک است و اگر توجیه بوسیله ی این روایت عمومیت پیدا کند ، آنوقت هر کسی هر خلاف و بدعتی انجام دهد و هر عقیده ی باطلی را ابراز کند کسی نمیتواند با وی مخالفت کند!

 

آیا به‌ سلمان‌، معارف‌ فلسفی‌ و یا عرفانی‌ مصطلح‌ از جانب‌ رسول‌ گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و یا از جایی دیگر القاء شده‌ بود که‌ ابوذر ظرفیت‌ دریافت‌ و فهم‌ آن‌ها را نداشت‌؟! و مثلا سلمان هم مثل عرفا و صوفیه قائل به این بود که هر بت و معبودی و حتی گوساله سامری را اگر کسی عبادت کند، خداوند را عبادت کرده و ابوذر تاب شنیدن این لطیفه! عرفانی را نداشت و اگر از سلمان می شنید او را تکفیر می کرد و می کشت؟!

 

آیا سلمان هم مانند برخی سران صوفیه (بایزید بسطامی و …) به جای پیروی از اهل بیت علیهم السلام و دریافت معارف از کلام معصومین علیهم السلام و آیات قرآن مجید ، به شهود بسنده کرده و روایات را مذمت میکرد؟ سلمانی که حتی در ظاهر ، پای خود را بر روی جای پای حضرت امیرالمومنین علیه السلام قرار میداد!

 

باز هم تذکر میدهم اگر توجیه بوسیله ی این روایت عمومیت پیدا کند ، هر کسی هر خلاف و بدعتی انجام دهد و هر عقیده ی باطلی را ابراز کند کسی نمیتواند با وی مخالفت کند! و این بسیار خطرناک است.

 

اما در مورد این‌ که‌ مفهوم‌ روایت‌ فوق‌ چیست‌ و آن معارف بلند و بالایی که سلمان ظرفیت آن را داشت و ابوذر نداشت، چیست، اگر چه در خود روایت به آن تصریح نشده است اما از برخی‌ شواهد چنین‌ بر می‌آید که‌ از جمله‌ معارفی‌ که‌ سلمان‌ واجد آن‌ بود امادیگران‌ و از جمله‌ شاید ابوذر ظرفیت‌ هضم‌ و پذیرش‌ آن‌ را نداشت‌، مراتب‌ فضیلت‌ و مقامات‌ عالیه‌ امیر المؤمنین علیه السلام است.

مرحوم‌ طبرسی‌ در کتاب‌ احتجاج‌از قول‌ سلمان‌ چنین‌ نقل‌ می‌کند که‌ اگر من‌ همه‌ آنچه‌ را که‌ درباره فضایل‌امیرالمؤمنین‌ علی علیه السلام می‌دانم‌ برای‌ شما بازگو کنم‌، عده‌ای‌ از شما من‌ را مجنون‌خواهید دانست‌ و عده‌ای‌ دیگر خواهید گفت‌: خدایا قاتل‌ سلمان‌ را بیامرز.(۲)

 

علامه مجلسی‌ در بحار الانوار در ارتباط‌ با همین‌ حدیث‌ توضیحی‌ دارد که‌ خواندنی‌ است‌:

« بعضی‌ ازمتکلمان‌ و محدثان‌ در مسأله‌ غلو و مصادیق‌ آن‌ زیاده‌ روی‌ کرده‌ و به‌ دلیل‌ کوتاهی‌ و کاستی‌ شان‌ در شناخت‌ ائمه علیهم السلام و مراتب‌ عالی‌ و مقامات‌ غریب‌ آنان‌،بسیاری‌ از راویان‌ ثقه‌ و معتمد را به‌ دلیل‌ آن‌ که‌ معجزات‌ و امور خارق‌العاده‌ را از ائمه علیهم السلام نقل‌ کرده‌ بودند، غالی‌ دانستند با آن‌ که‌ در روایات‌ متعددی‌ ازائمه علیهم السلام است‌ که‌ «ما را رب‌ّ و شریک‌ خداوند ندانید و هر آنچه‌ می‌خواهید،درباره (فضایل‌ و مقامات‌) ما بگویید که‌ هرگز به‌ نهایت‌ آن‌ نخواهید رسید» و نیزروایت‌ است‌ که‌ «امر ما [مقامات‌ و فضائل‌ ائمه علیهم السلام] به‌ گونه‌ای‌ سخت‌ و باورنکردنی‌ است‌ که‌ جز فرشته‌ای‌ مقرب‌ یا پیامبری‌ مرسل‌ و یا بنده مومنی‌ که‌خداوند دلش‌ را در ایمان‌ آزموده‌ است‌، تاب‌ تحمل‌ و باور آن‌ را ندارد.» و نیز ازهمین‌ مقوله‌ است‌ این‌ روایت‌ که‌ «اگر ابوذر بر آنچه‌ که‌ در قلب‌ سلمان‌ بود، اطلاع‌ می‌یافت‌، او را می‌کشت» و روایاتی‌ دیگر از این‌ قبیل‌.»(۳)

 

مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین الاصول و اصولی و فقیه بزرگ عهد قاجار در رساله ای که بر رد اعتقاد ابن عربی مبنی بر مؤمن رفتن فرعون از این دنیا نوشته است، در بخشی از این رساله می گوید صوفیه در پاسخ به این اشکال که چرا خلاف آیات و روایات سخن می گویید، می گویند این سخنان ما جزء اسرار است و عموم مردم طاقت شنیدن آن را ندارند و بنای قرآن و روایات هم سخن گفتن به اندازه عقول مردم بوده است. بعد ایشان در پاسخ به این حرف چنین می نویسد:

 

«سَلّمنا که اسرار انبیا و ائمّه آن باشد که شما می گویید، لکن امر کرده اند به کتمان اسرار ایشان و نهی کرده اند از افشای آن ها در کمال تأکید. پس این فریاد کردن های این جماعت و این سخن ها را در میان مردم عوامّ گفتن، بلکه دشمنی با ایشان است؛ چنان که احادیث بسیار دلالت دارد بر حرمت افشای اسرار.و من هر چند قبول ندارم که آن اسرار این باشد که این جماعت می گویند؛ لکن اگر همین باشد که این ها می گویند، پس جواب امامهای خود را چگونه می دهند که ایشان گفتند: پنهان کنید، و این ها افشا می کنند؟ و بر فرض که متمسّک شوند در اثبات این معنی به حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله که فرمود: « لو علم أبوذر ما فی قلب سلمان لقتله» و در بعضی روایات: «لکفره»؛ یعنی اگر أبوذر می دانست در دل سلمان چه چیز است، هر آینه می کشت او را، یا حکم به کفر او می کرد.ما می گوییم که: شکیّ نیست که در این صورت لازم بود پنهان داشتن آنچه در دل داشت، و اگر اظهار می کرد، از مرتبه سلمانی در می رفت و فسق او ظاهر می شد که باعث قتل خود می شد، یا باعث تهمت او به کفر می شد، و لکن ابوذر که او را می کشت یا تکفیر می کرد از مرتبه ابوذری در نمی رفت، بلکه مرتبه او به سبب اطاعت و اتیان به تکلیف خود بالا می رفت…

 

پس چگونه شد که این جماعت اسرار به هر کس می گویند، حتی آن کسانی که قابلیت نوکری ابوذر را ندارند! و این ها قابل اسرار هستند و ابوذر قابل نبود؟!

اگر انصاف باشد معلوم می شود که این جماعت، چقدر گمراه، و آن ها که تصدیق این ها می کنند چقدر بی خبر و دور از راهند! …» (۴)

——————————————

۱ . الصفار، محمد بن‌ الحسن‌، بصائر الدرجات/ ‌۴۵
۲ . احتجاج‌ طبرسی۱/‌ ۱۴۹
۳ . بحارالانوار۲۵/ ۳۴۶


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: صوفیه و عرفا!، ،
:: برچسب‌ها: اسرار انبیا و ائمّه, اعتقاد ابن عربی, حرمت افشای اسرار, رد وحدت وجود, صوفیه, عرفاني‌, علامه مجلسي‌, فرعون, لوعلم‌ ابوذر ما في‌ قلب‌ سلمان‌ لقتله‌, مؤمن, معارف‌ فلسفي‌, مهدی نصیری, میرزای قمی, کتمان اسرار, کوتاه نگاری هایی درباره فلسفه وعرفان (,
ن : علی حسین زاده
ت : سه شنبه 26 فروردين 1393


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.